شکنجه وحشتناک عروس ۱۶ ساله توسط داماد مشهدی
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۷۹۴۴۶
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از رکنا، دختر 16 ساله ای که به اتهام ایراد ضرب و جرح از نامزدش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: شش سال بیشتر نداشتم که اشک ریزان دست مادرم را رها کردم و به همراه پدرم به خانه بازگشتم چرا که آن ها از هم جدا شده بودند و مادرم سرپرستی مرا به پدرم واگذار کرده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چند ماه بعد از این ماجرا پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من در حالی لباس فرم مدرسه را پوشیدم که نامادری ام مرا با مهربانی راهی مدرسه کرد. اگر چه او زن خوبی بود و تلاش می کرد جای خالی مادرم را پر کند اما من کمبود محبت داشتم و چیزی جز مهر مادری را نمی پذیرفتم.
حتی خواهر یا برادری نداشتم که با او درددل کنم. با وجود این، روزگارمان به همین ترتیب سپری می شد تا این که با شیوع کرونا مدارس مجازی شد و پدرم نیز به ناچار برای من گوشی تلفن هوشمند خرید تا از تحصیل عقب نمانم. از سوی دیگر من هم که تشنه محبت بودم، وارد شبکه های اجتماعی شدم و در گروه های مختلف پرسه می زدم تا این که بالاخره با «سیروس» آشنا شدم. او سه سال از من بزرگ تر بود و در مغازه پدرش کار می کرد.
این آشنایی و ارتباط تلفنی به دیدارهای خیابانی کشید اما پدرم به شدت رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و من نمی توانستم بر سر بیشتر قرارهایی که با سیروس می گذاشتم حاضر شوم، چرا که ما در یکی از شهرک های حاشیه شرق مشهد سکونت داشتیم و خانواده سیروس در منطقه غرب مشهد زندگی می کردند، به همین دلیل نمی توانستم ساعات بیشتری را در خارج از منزل به سر ببرم.
خلاصه سال گذشته و در حالی که دو ماه بیشتر از این آشنایی پنهانی نگذشته بود، سیروس به همراه خانواده اش به خواستگاری من آمد اما خانواده اش وقتی محل سکونت ما را دیدند با این ازدواج مخالفت کردند و مدعی بودند که دو خانواده از نظر فرهنگی و اقتصادی در شأن یکدیگر نیستیم اما من و سیروس که دلباخته یکدیگر بودیم بر این ازدواج پافشاری کردیم و بالاخره خانواده او رضایت دادند.
این گونه من پای سفره عقد نشستم و مراسم عقدکنان ما برگزار شد، اما من که شاگرد ممتازی بودم خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم ولی به خاطر این که نام سیروس در شناسنامه ام ثبت شده بود، در مدارس خاصی می توانستم درس بخوانم. در این شرایط نامزدم اجازه نمی داد تا در مدارس محل سکونت خودمان ثبت نام کنم چرا که خانواده اش معتقد بودند من نباید دیگر در آن منطقه به مدرسه بروم.
خلاصه اختلافات ما در همین باره و در حالی آغاز شد که سیروس هم ترک تحصیل کرده بود و قصد نداشت خدمت سربازی اش را انجام بدهد ولی من اصرار می کردم که او باید گواهی نامه رانندگی بگیرد و خدمت سربازی اش را به پایان برساند. با این خواسته های من اختلافات بین ما شدت گرفت تا حدی که چند بار مرا کتک زد اما من موضوع کتک کاری های او را از خانواده ام پنهان می کردم چرا که خودم به ازدواج با سیروس اصرار داشتم و حالا در حالی که فقط سه ماه از دوران نامزدی ما گذشته است دیگر از آن حرف های عاشقانه و دوست داشتن های واهی در فضای مجازی هیچ خبری نیست.
رفتار همسرم به کلی تغییر کرده و او به هر بهانه کم اهمیتی مرا زیر مشت و لگد می گیرد تا این که آخرین بار مقابل منزل پدرم مرا کتک زد که با سر و صدای من خانواده ام بیرون آمدند و متوجه اختلافات شدید بین ما شدند. دیگر چاره ای نداشتم جز آن که به قانون پناه بیاورم و...
بررسی کارشناسی این پرونده به دستور سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
منبع: رکنامنبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: اخبار حوادث زناشویی اما من
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۷۹۴۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شعری که در فضای مجازی ۱۰ میلیون بازدیدکننده داشت
محمود اکرامی فر درباره برنامه «سرزمین شعر» که از شبکه چهارم سیما پخش شد، گفت: این برنامه شعر را به یک گفتمان عمومی و از یک گزاره محفلی به یک گزاره عمومی تبدیل کرد، به طوریکه شعر را در جامعه رواج داد و توانست دوباره به زندگی عمومی، گفتگوها و ارتباطات کلامی مردم برگرداند.
وی افزود: موسی عصمتی یکی از شاعرانی بود که بخاطر جاذبه رسانهای و شعر خوبش از او استفاده کردم و در گروه من قرار داشت. اشعار او را در صفحه مجازی ام منتشر کردم و بازخوردهای زیادی از آن گرفتم.
این شاعر و داور برنامه تلویزیونی «سرزمین شعر» گفت: بیش از صد هزار نفر از این صفحه من بازدید کردند و شعر این شاعر حدود ۱۰ میلیون نفر بازدیدکننده داشت. خیلیها برای ما نوشتند که با این شعر زندگی کردند و حتی به گریه افتادند. میتوانم بگویم سرزمین شعر برنامه خوبی بود و میتواند بهتر هم شود.
برنامه «سرزمین شعر» در ادامه هجدهمین جشنواره بین المللی شعر فجر از ۲۶ اسفند پارسال در قالب مسابقه شعر به روی آنتن شبکه چهارم سیما رفت و فرصتی شد برای شنیدن اشعار جشنواره و انتخاب شاعران برتر بود. در قسمت اول این برنامه غزلی از موسی عصمتی درباره پدر و کارگران معدنعلاوه بر اینکه حضار برنامه را تحت تاثیر قرار داد، با اقبال عمومی هم همراه شد.
(پدر)
پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه، عصرها رو سفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود
پا به پای زغالها میسوخت! سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا، از درون مخوف تونلها
هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود
منبع: صداوسیما
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات